مباهته بابی است در فقه...! (مهدی خزعلی)


اخیرا دیدم حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان، در یکی از سرمقاله های خود، سید محمد خاتمی را « مفسد فی الارض»، « وطن فروش» و« جنایتکار» خطاب کرده است....
با خواندن سرمقاله ایشان، به یاد خاطره ای افتادم که چند سال پیش سید عطاء الله مهاجرانی در لندن برایم تعریف کرد.
دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در حاشیه جلسه مدیران مسئول مطبوعات با رئیس جمهور، جناب مهاجرانی مجالی برای گفتگو با شریعتمداری می یابد. روزنامه کیهان در آن ایام نوشته بود عبدالکریم سروش در سفر به آلمان جاسوسی کرده و
اسرار مملکتی را با بیگانگان در میان گذاشته است. مهاجرانی به شریعتمداری می گوید شما هر اختلافی که با سروش و ایده ها و اطرافیانش داری داشته باش و آنها را بنویس و در روزنامه ات منتشر کن؛ اما شما می دانی، من هم می می دانم که وصله جاسوسی به سروش نمی چسبد و این تهمتی ناروا و غیر موجه است. سروش چه منصب دولتی و اطلاعات محرمانه ای دارد که با خارجی ها در میان بگذارد؟!
شریعتمداری در پاسخ می گوید: می دانم سروش جاسوسی نکرده، اما می شود به ایشان « بهتان» زد و«افترا» بست؛ چراکه در فقه بابی داریم تحت عنوان « مباهته». مطابق با این بابِ فقهی، اگر مردم به دور کسی جمع شوند که محبوبیت و نفوذ زیادی دارد و درعین حال خلاف اسلام سخن می گوید و نمی توان مردم را از اطراف او پراکنده کرد، می توان به او « بهتان» و «تهمت » زد و شخصیت او را تخریب کرد و از این طریق با او در پیچید و از نفوذ و تأثیرش کاست...
به خاطر می آورم مهدی نصیری، مدیر مسئول هفته نامه «صبح» نیز در اواسط دهه هفتاد شمسی در یکی از سرمقاله های خود به قصه « مباهته» پرداخته و آنرا تبیین همدلانه کرده بود.
جد و جهدی که از سوی این افراد برای تئوریزه کردن بی اخلاقی در وادی سیاست ورزیده می شود، الحق اسباب تأسف است و حیرت انگیز و عبرت آموز.
اگر «الیناسیون» و «از خود بیگانگی اخلاقی» معنایی و مصداقی داشته باشد، که دارد؛ می توان مصادیق روشن آنرا در این سنخ سخنان و آموزه ها سراغ گرفت: ذبح اصولِ بنیادینِ اخلاقی به نام دیانت و فقاهت در پای مصلحتی برتر و در عین حال منت بر سر خدا و خلق او گذاشتن که اینگونه دیانت و سیاست و سیاست ورزی دینی در این روزگار محفوظ می ماند.
وقتی در احوال و رفتار غریب و اخلاق ستیز و آزادی کشِ شریعتمداری که آبرو و رونق مسلمانی را در این روزگار برده، تأمل می کنم؛ به خدا پناه می برم و با خود زمزمه می کنم: « کافرم من گر از این شیوه تو ایمان داری»
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.